سارني ساريني
رفتم لبش بم دیدم لبم خون اومد
رفتم که رفتم آرون افشار با گبنار
رفتم به جلالم امد کردم سفری الله
سارني
رفتم به پیش زرگر
سارني المهدي
رفتم مگر از جمع عزیزان گله دارم
رفتم به باغ
سارن
رفتم برای اصغرم جرعه ای آب آوردم
رفتم خبری
رفتم بانو پروا